رفتن به محتوای اصلی
x

سخنان آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی
هدفی را که دنبال می کنید هدف والایی‌ست؛ بزرگداشت عالمی که یک عمر طولانی خدمت به مکتب اهل بیت کرد. از مسائلی که دیگران ندارند و من دارم این است که همکلاسی بودیم. آنجا بود که من با ایشان آشنا شدم. مدرسه‌ای در شیراز بود به اسم شاپور. مدرسه مهمی بود. با ایشان در دبیرستان بودم. هر دو از نخبه‌های کلاس محسوب می‌شدیم. من از آنوقت با ایشان آشنا شدم و این آشنایی ادامه پیدا کرد. ایشان بعداً آمدند قم و سالها آنجا بودند. ما هم سالها آنجا بودیم. با هم در یک درس شرکت می‌کردیم، درس آیت‌الله‌العظمی بروجردی. بعداً ایشان مصلحت دید که به شیراز منتقل شود. و در آنجا مشغول فعالیتهای علمی و روحانی باشد و الحمدلله موفق بودند. من در چند زمینه به طور فشرده موفقیت ایشان را عرض می‌کنم. اولاً شجاعت قابل ملاحظه‌ای داشتند در دفاع از مکتب اهل بیت. بسیاری از آقایان بودند که از روی بعضی ملاحظات خیلی با صوفیه گلاویز نمی‎‌شدند ولی ایشان با صراحت در نفی صوفیه با آنها گلاویز شد. چون شیراز مرکزی بود برای اینها. صراحت ایشان خیلی مؤثر بود در متوقف کردن آنها. یادم است مرحوم آیت‌الله مجدالدین محلاتی را برخی از تندروها مورد اهانت قرار داده بودند. اوایل انقلاب بود. اهانتی که هیچ بجا نبود. کسی هم در مقابل تندروهای اوایل کار نمی‌توانست بایستد، چون خیلی تند بودند. می‌خواستند مرحوم آیت‌الله مجدالدین را خلع لباس کنند. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی در مقابل‌شان ایستاد و گفت: اگر دست به این کار بزنید، می‌روم یاسوج و با تفنگدارها برمی‌گردم. آنها خیلی ترسیدند و حساب بردند. بیت محلاتی به این وسیله حفظ شد. اگر فرزند آیت‌الله شیخ بهاء‌الدین را در بیت شیخ بهاءالدین خلع لباس می‎‌کردند، خیلی ضربه‌ی بزرگی به بیت آیت‌الله محلاتی می‌خورد که خیلی آدم محترمی بود. در موارد مشابه هم هرگاه مسائلی یا خطری نسبت به حوزه روحانیت یا حوزه اهل بیت متوجه می‌شد، ایشان با شجاعت می‌ایستاد و با صراحت وارد میدان می‌شد. چون صریح‌الهجه بود. و این برای ما در میان علمای شیراز از این منظر ممتاز بود. از خدمات دیگر ایشان احیای مدرسه خان شیراز بود. مدرسه خان شیراز اولین بار توسط آیت‌الله سید نورالدین حسینی احیا شد. مخروبه شده بود. هنگامی که رضاشاه سقوط کرد مرحوم آیت‌الله سید نورالدین حسینی اعلام کرد که در شیراز پاره‌وقت و تمام‌وقت هر کسی حاضر باشد درس دینی بخواند بیاید مدرسه خان. پانصد نفر آمدند و اسم‌نویسی کردند. ما هم آمدیم و اسم‌نویسی کردیم و از آنجا بود که وارد این وادی شدیم. بعد از آنکه آیت‌الله سید نورالدین حسینی مرحوم شد، مدرسه خان بلاتکلیف ماند. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی به آنجا آمدند و آنجا را احیا کردند. طلاب فراوانی داشتند. خودشان درس خارج تدریس می‌کردند. اساتید دیگری هم بودند. اقدامات خیلی خوبی انجام دادند در آن مرکز.دو مدرسه دیگر هم در آنجا تأسیس کردند، مدرسه امام صادق(ع) و مدرسه امیرالمؤمنین(ع). در یاسوج هم مدرسه‌ی دیگری تأسیس کردند. مدرسه‌ی امام علی‌بن موسی الرضا(ع) و حوزه‌ی علمیه‌ی فاطمیه خواهران و شکل دادن به حوزه سفیران انقلاب نیز از اقدامات ایشان بود. ایشان وطن اصلی خودشان را فراموش نمی‌کردند. در عینِ اینکه مرکزیت شیراز بود، آنجا را هم حمایت می‌کرد که آنجا از نظر دینی مشکلی نداشته باشد. همه‌ی مسئولین محلی هم از او حساب می‌بردند. دیگر موفقیت ایشان هم این است که فرزندی چون سیدشرف‌الدین دارد که میراث ایشان را محفوظ می‌دارد و ادامه می‌دهد. این یک واقعیت است، انسانی از دنیا برود و آثاری در این دنیا فراهم کرده باشد و بلاتکلیف بماند؟! اما اگر تداوم پیدا بکند دلیل بر حسن باطن و حسن نیت ایشان است. خداوند چنین وسیله‌ای برای ایشان فراهم کرده که این خدمات از بین نرود. 
اینها خلاصه‌ای بود از آنچه لازم می‌دانستم در مورد شخصیت ایشان بگویم. شخصیت علمی ایشان ممتاز بود. خط ایشان ممتاز بود. از جهات مختلف امتیازات متفاوتی داشتند. دعا می‌کنم برای علو درجات ایشان. والسلام علیکم ورحمت‌الله و برکاته.

 

 

 

 

 

سخنان آیت‌الله علوی گرگانی
روایتی از خاتم انبیاء وارد شده است که فرموده‎‌اند: ذکرُ الصالحینَ تنزُلُ رحمه رب‌العالمین. هرجا سخن از بزرگان پیش بیاید خدا آنجا رحمت خودش را نازل می‌کند. از این روایت برمی‌آید که خودِ یاد کردن از بزرگان نعمت است. علاوه بر اینکه ما باید قدر علما و بزرگان دینمان را بدانیم، نه تنها فقط بعد از مردن بلکه در حال زنده بودن نیز. سخنان حضرات ائمه این مطلب را اشاره فرموده‌اند. من اکرم عالماً فقد اکرمنی. هر کس عالمی را اکرام کند مرا اکرام کرده است. پس لازم است که در حال حیاط قدرشان را بدانیم و نه تنها در زمان حال، بعد از رحلت نیز فراموششان نکنیم و در خاطره باشند. چرا؟ اثرش در این جهت بیشتر این است که جوانهای ما وقتی ببینند که فرد عالمی از دنیا میرود و اینقدر یادش می‌کنند، خود این شوق و رغبتی برایشان پیش می‌آورد که در رشته روحانیت قرار بگیرند. من یادم نمی‌رود جریان حرکت مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی را که شروعش توسط حضرت امام بود. حرکت کرد و جامعه را با خود پیش برد. چنان استقبال شدیدی شده بود از طرف جوانها برای اینکه طلبه بشوند. مردم همه چیز را به چشم می‌بینند. وقتی چیزی را به چشم می‌بینند قهراً دنبال آن می‌روند. وقتی ما به علمایمان احترام بگزاریم و عزت بگزاریم، قهراً داوطلب آن زیاد می‌شود. مردم به علمایی که در قید حیات هستند بیشتر عزت می‌گزارند. الآن عزت گزاشتن بر جناب آیت‌الله ملک حسینی عزت گزاشتن بر خودمان است. من ضمن تشکر و تقدیر از حرکتتان از اینکه در این راستا قرار گرفتید و بنا را بر این گذاشتید که از این بزرگوار تجلیل بکنید تا موجب احیای ایشان بشود در منطقه. ایشان هم یک شخصیت بارز و بزرگوار بودند و برای خودشان در منطقه جنوب محبوبیت خاصی داشتند. إنشاء‌الله که ما هم جزء مبلغین ایشان باشیم و باقی بزرگان دین.
سخنان آیت‌الله بهشتی
برای من توفیقی‌ست که بخواهم چند کلمه‌ای درباره شخصیت ممتاز مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی صحبت کنم. سالهای متمادی با ایشان ارتباط و آشنایی داشتم و حقیقتاً ارادت قلبی بوده. سالهای پیش از انقلاب که ایشان گاهی مشرف می‌شدند قم محدودیت هم داشتند البته. با مرحوم آیت‌الله شرعی خانه‌ای را مشترکاً اجاره کرده بودیم. گاهی مهمان آقای شرعی بودند و گاهی مهمان بنده‌ حقیر. به هر حال از آن زمان ارتباط و آشنایی ما شروع شد. البته قبل از این دیدار و آشنایی دورادور ارادت داشتم به ایشان و با شخصیت ایشان آشنا بودم. همزمان که در شیراز طلبه بودم، مصاحبی داشتم در شیراز که ایشان هم اهل یاسوج بودند و الآن هم سراغ ایشان را دارم که در یاسوجند. آقای سید امرالله هاشمی. همیشه از حاج آقا تعریف می‌کردند و ذکر خیر ایشان بود. من از طریق آیت‌الله هاشمی با شخصیت حاج آقا آشنا شده بودم، تا اینکه دیگر در قم توفیق پیدا شد و ایشان را زیارت کردم. هر روز هم که می‌آمدم شیراز حتما به مدرسه خان می‌رفتم و خدمت ایشان می‌رسیدم و لحظاتی و گاهی ساعاتی را در خدمت ایشان بودم. گاهی ناهار هم مهمانشان می‌شدم. سوابق بوده و بوده تا رسیدیم به مجلس خبرگان رهبری. ایشان از یاسوج و بنده هم یکی از نمایندگان استان فارس بودم. من شنیدم الطاف ایشان را نسبت به خودم. صحبتهایی که غایبانه می‎‌کردند. بعضی‌ها می‌رفتند خدمت ایشان  و سؤال می‌کردند که نظر شما در مرد فلانی چیه؟ تأییدش می‌کنید یا نه؟ گاهی تعبیرات عجیب و غریبی می‌گفند. لطف و محبتشان نسبت به من فوق‌العاده زیاد بود. در جلسات مجلس خبرگان هم ایشان همیشه مشوق من بودند. چون تنها کسی بودم که در این سه دوره مقید بوده که یک نطق پیش از دستور داشته باشد. نطق پیش از دستور هم حتماً باید منظم و مدون باشد و مسائل مملکت خصوصاً مسائل فرهنگی را در بر بگیرد. بعضی از دوستان نیز می‌گویند که مجموعه سخنرانی‌های شما در این چندسال از لحاظ مسائل و جریانات فرهنگی مملکت یک تاریخچه است. و این برای من خیلی مهم بود. جالب این است که مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی همیشه مشوق من بودند. و همیشه تشویقها و تأییدها از جانب این بزرگوار موجب می‌شد که من بیشتر بر سر شوق بیایم و سعی کنم نطق‌های پیش از دستورم سمت داشته باشند و مستند باشند و مسائل فرهنگی مملکت را تجزیه و تحلیل کنند. این هم در جریان خبرگان بود. تا سالی که ایشان کسالت پیدا کردند و در اجلاسها هم توانایی حضور نداشتند و تشریف نمی‌آوردند. قرآنی بود که دست‌خط مرحوم شیخ اشرف‌الکتاب رفسنجانی است که از یاران و مریدان مرحوم آیت‌الله محلاتی است و خودِ آیت‌الله ملک‌حسینی رابطه‌ی تنگاتنگی داشتند با مرحوم آیت‌الله محلاتی. می‌خواستند این قرآن را تقدیم کنند به مقام معظم رهبری توسط ایشان. ایشان با اینکه کسالت داشتند به من زنگ زدند و فرمودند که من می‌خواهم این قرآن را به مقام معظم رهبری تقدیم کنم. به هیچکس اعتماد ندارم. فقط به شما اطمینان دارم. خواهش می‌کنم این زحمت را قبول کنید، باز مانده همان مرحوم اشرف‌الکتاب قرآن را برای شما می‌آورند و شما نیز آن را تقدیم کنید به مقام معظم رهبری. گفتم من هم افتخار می‌کنم که شما چنین اعتمادی به من دارید و چنین مأموریتی را به من دادید. به هرحال آن قرآن به دست مقام معظم رهبری رسید با درایت و راهنمایی ایشان. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی هم علماً و عملاً الگو بودند. هم برای مردم، هم برای روحانیت، هم برای طلابی که در مدرسه خان در محضر ایشان درس می‌خواندند. مقام علمی ایشان محرض و مشخص بود. اجتهادشان، فقاهتشان. از لحاظ علمی چه در بُعد سیاسی و چه در بعد اقتصادی و ساده‌زیستی و چه در بعد عبادی واقعاً ایشان نخبه و برگزیده بودند.مردم هم براحتی به یک شخص دل نمی‌دهند تا خوب شناخت پیدا نکنند و رفتار آن را زیر ذره‌بین قرار ندهند. علاقه و دلبستگی مردم به ایشان هم در شیراز و هم در یاسوج بسیار بود، خود این هم دلیل بسیار روشنی بر تقوا و وارستگی ایشان و بر زهد و پارسایی ایشان بود. از لحاظ سیاسی بسیار خوش‌فکر بودند. هم پیش از انقلاب هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در یک خط مستقیم حرکت کردند. بدون اینکه اندکی تردید پیدا کنند. راهی را که انتخاب کرده بودند با آگاهی و ایمان و اعتماد راسخ بود و همین به ایشان ثبات قدم داده بود. یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان که من خودم نیز در این جهت دلبستگی دارم، این بود که هیچ‌گاه وطن و زادگاه را فراموش نکرد. همیشه بین یاسوج و شیراز رفت و آمد می‌کردند. هم برای تربیت طلاب در یاسوج کوشش می‌کردند هم در شیراز. جالب این است که در این مقام و موقعیت از منبر رفتن ابا نداشتند. مخصوصاً برنامه‌هایی که در سالروز شهادت امام ششم در مدرسه خان برگزار می‌کردند و چه خوب هم استقبال می‌کردند. خودشان منبر می‌رفتند و سخنرانی می‌کردند. اینها مطالبی‌ست که باید الگو باشند. توجه به زادگاه، توجه به مردم، توجه به منبر و تدریس. اینها همه از برازندگی‌ها و صفات جمیله و برجسته ایشان است و می‌تواند واقعاً برای همه طلاب و روحانیون حتی در سطح مرجعیت، که ایشان در این سطح بودند، می‌تواند الگو باشد. انسان به هر جا رسید زادگاه و مردم خودش را نباید فراموش کند. و همواره باید به یاد آنها باشد برای تزکیه و تعلیم و تهذیب نفوس مردم. یک روحانی وارسته که خودش مورد تأیید مردم است، راه رفتنش در بین مردم نیز تبلیغ و الگوست. مردم درس می‌گیرند. از دیدارشبه یاد عالم غیب می‌افتند. و این از زکات وجود روحانیون است که علماً و عملاً توانسته‌‌اند امتحان خودشان را کامل بدهند. در مراسم ارتحال ایشان در یاسوج حضور داشتم. خیلی باشکوه بود. در عین حال ته دلم ناراضی بودم و انتظار داشتم بیشتر و بهتر از این در شیراز تجلیل شوند. در یاسوج من نبودم و قطعاً آنجا مردم حق ایشان را ادا کردند ولی در شیراز که بودم حق ایشان به خوبی ادا نشد. حیف بود که این مقام وارسته آنطور که باید و شاید و آنطوری که مورد اعتماد بود تجلیل شود. البته بسیار باشکوه بود ولی انتظار می‌رفت یک هماهنگی خوب صورت بگیرد. روح بلند ایشان انشالله شاد است و با اولیاء خدا محشور است و روز به روز بر مقامات اخروی ایشان افزوده شود. انشاءالله که راه و روش و مسلک ایشان هم برای مردم هم برای روحانیون و هم طلاب راهی باشد که ادامه پیدا کند. رفتار و اخلاق و عمل و شجاعت ایشان که زبانزد بود، اینها چیزهایی‌ست که همواره باید الگو باشند. برای آقازاده‌ی ایشان آیت‌الله ملک‌حسینی توفیقات روزافزون خواهانم. انشاءالله که ایشان در ادامه و استمرار بخشیدن راه پدر موفق و منصور باشند.

 

 

 

سخنان آیت‌الله علوی بروجردی
یک مسأله که بسیار مهم است امروز در جامعه ما خصوصاً، نقش اصلی روحانیت است در بین مردم. روحانیت در بین مردم کارش چیست؟ وظیفه‌اش چیست؟ با توجه به اینکه الآن 37 یا 38 سال است که حکومت به دست روحانیون افتاده و شخصیتهای عظیمی که در سمتهای اجرایی انجام وظیفه می‎‌کنند. گاهی اوقات خب می‌بینیم که مسائل سیاسی بالا و پایین دارد. برنامه‌ها گاهی به شکست منتهی می‌شود. کسی را معرفی می‌کنند به عنوان رئیس جمهور، بعد بد از کار در می‌آید. اینها سایه می‌اندازد بر سر معرفی‌کنندگان. لذا تبلیغاتی علیه روحانیت در بین مردم شکل گرفته. بیگانه‌ها هم که مسأله‌شان فقط ایران نیست. بلکه مسأله‌شان شیعه است، اسلام است و از این مسأله سوءاستفاده می‌کنند. این نکته خیلی مهم است که روحانیت در شیعه با روحانیت در سنی فرق دارد. روحانیت در سنی همیشه تابع حکومتها بوده، حقوق‌بگیر دولت بوده. ولی روحانیت در شیعه همیشه بر دوش مردم قرار داشته و همیشه در مقابل حکومتها بوده. حتی در دوران مغول نیز روحانیت در مقابل آنها ایستادند. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی با مرحوم آیت‌الله بروجردی خیلی مأنوس بودند. اصلاً منطقه‌ی شما نیز علاقه‌ی خاصی به آقای بروجردی داشتند. حتی زمانی که قم نیامده بودند و بروجرد مانده بودند ارتباطی داشتند. چون دیدیم که وصیت‌نامه‌هایی هست از مناطق شما که آقای بروجردی را وصی می‌کردند. رضاشاه نیز وحشتش از آقای بروجردی همین بود که ایلات لُر از ایلام گرفته تا جنوب حرکت کنند به امر آقای بروجردی. آقای بروجردی چه روزگاری که در قم بودند و بعد با احساس تکلیفی که خود با نطر آقای بروجردی بود، آمدند به آن مناطق. نسبت به مردمِ خودش احساس تکلیف کرد. می‌توانست در قم بماند با آن خصوصیاتی که داشت. خصوصیات زیادی داشت. باسلیقه بود، سخنور بود، با شهامت و شجاع بود. در دوران طاغوت نیز همیشه با مسئولین درگیر بود. این آدم در حوزه به درد می‌خورد. اگر می‌ماند جزء برجستگان حوزه بود. احساس تکلیف کرد و گفت که مردم من به من نیاز دارند. محبوبترین شخصیت در آن منطقه مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی بود. از اسناد ساواک نیز این امر بر‌می‌آید. افراد دیگری هم بودند که می‌خواستند جلب محبت کنند، اما فقط آقای ملک‌حسینی چیز دیگری بود. لذا فرماندار و استاندار و مأموران دولتی که می‌آمدند سفارش می‌کردند که رعایت آقای ملک‌حسینی را داشته باشید چون قدرت دارد. از کجا قدرت داشت؟ چون در دل مردم بود. به قول ساواک، می‌توانست یک منطقه را به هم بریزد. کافی بود امر کند، چون در دل مردم بود و حرکت ایجاد می‌کرد. من معتقدم این شخصیتها اگر ذکری از آنها نباشد فراموش می‌شوند. البته آقای ملک‌حسینی کسی نیست که در آن منطقه به این زودی فراموش شوند. اما برای نسلهایی که بعد ما می‌آیند آنها که ندیده‌اند چگونه بوده. برای اینها باید معرفی کرد. نقش این کنگره‌ها باید این باشد که اقای ملک‌حسینی به عنوان یک سمبل، یک الگو و یک نمونه از روحانیت اصیل شیعه، با همان اصالتها و ارزشهایی که در مردم شیعه و روحانیت مطرح بود. چنین شخصیتی آنجاست و باید معرفی بشود. انقلاب شکل گرفت. در شیراز، آقای محلاتی کسی بود که با خودِ امام در سال 42 دستگیر شده بودند. امام و آقای حسنی قمی و آقای محلاتی بودند. روزی که از زندان آزاد شدند. مرحوم آقای محمدصادق لواسانی به پدر ما زنگ زدند که آقایان آزاد شده‌اند، منزل آقای نجاتی بود، و منتقل شدند آنجا و امروز صبح من میخواهم بروم. ابوی من هم رفت. من نیز حرکت کردم و در خدمت ایشان بودم. روز اول مردم دیدنشان می‌آمدند ولی شب در را می‌بستند. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی دست در دست آیت‌الله محلاتی در شیراز حرکت کردند. شیراز موضوعیت داشت در آن موقع. بی‌تفاوت نبودند. اگر نبود وجود ایشان در این مناطق، انقلاب به این راحتی در آن مناطق شکل نمی‌گرفت. روابطی که با امام داشتند،علایقی که داشتند، سوابقی که در حوزه داشتند. امام را می‌شناختند و ایشان را هم امام می‌شناخت. لذا این حرکت ایشان از همین باب در دل بودن بود که مردم را به حرکت واداشت. و الّا همیشه اینجور بوده، ایلات مختلف انجا خصوصیاتی داشتند. اختلافات محلی داشتند. قدرتهای بیرونی می‌خواستند از این اختلافات بهره‌برداری بکنند، مثل آلمانها و انگلیسی‌ها. حتی در دوره رضاخان و محمدرضا. اما آقای ملک‌حسینی کسی بود که وقتی آمد به میدان و وقتی ایشان علم شدند دیگر هیچ مسأله‌ای در آن مناطق پیش نیامد. با قدرت ایستاد و الگو و سمبل شد. این الگو بودن را باید در این کنگره تشریح کنید که نمونه‌ی خوب یک روحانی اصیل شیعه است. در عین فضل خضوع داشتند. نقل کردند برای من که گاهی یک طلبه‌ی جزئی از قم می‌رفت که منبر برود و مورد تشویق او قرار می‌گرفت. به عیادت فقرا می‌رفت و امکاناتی اگر لازم داشتند در اختیارشان قرار می‌داد. اینها واقعیاتی ‌است که باید گفت و طلبه‌های ما باید بیاموزند که روحانیت اصیل شیعه اینگونه است. آقای ملک‌حسینی یک سرمایه بود. در هر کجا که بود، اثرگذاری او، برنامه‌هایش، ارشاداتی که حتی برای بزرگان و مراجع داشت، اطلاع‌رسانی‌هایی که می‌کرد و...ایشان یک بازوی قوی شیعه روحانیت و مرجعیت در ایران بود. جای ایشان تنها یاسوج نبود. شیراز و کل منطقه‌ی جنوب بود. یک محور بود. روزگار طلبگی با آن جدیت درس بخواند، شرایط اینجا هم شرایط خوبی نبوده و فقر بیداد می‌کرد، در آن شرایط محرومیت احساس مسئولیت بکند و در کنار مردم خود باشد و در تمام شرایط و در همه جا غمخوار مردم باشد، این چیزی‌ست که ما به عنوان الگو می‌خواهیم القا کنیم به طلبه‌ی امروز.
سخنان آیت‌الله میلانی
تا آن مقداری که بنده خدمت مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی رسیدم، حدود دو ساعت شد که در خدمت ایشان بودم. مباحثی در زمینه‌ی ولایت امیر مؤمنین و اهل بیت مطرح شد. در ایشان دو جهت را بنده یافتم که خیلی بارز بود. اول احاطه ایشان از لحاظ علمی در این زمینه. ثانیاً آن ارادت قوی‌یی که به امیرالمؤمنین داشتند و حضرت زهرا(س) و اهل بیت. در آن جلسه چنان از ایشان ارادت دیدم که برای بنده خیلی جالب بود. خب ایشان معروف بودند به قضایای اجتماعی و امور کشور در آن منطقه خودشان. شخصیت بارزی بودند که نظیر نداشتند. اما این جهت ایشان، که هم جنبه‌ علمی و هم مقام اعتقادی‌شان را نشان می‌داد، باید برای معرفی این جنبه بیشتر کار بشود و قهراً مؤثر خواهد بود در جامعه امروز. چون ارادتمندان ایشان زیاد هستند. وقتی در این جهت شناخت جامعه نسبت به ایشان بیشتر شود، طبیعی‌ست که در امور اعتقادی و ولایت و اهل بیت ایمانشان تقویت خواهد شد و اجمالاً ترویجی خواهد شد از ولایت و اهل بیت. و به عبارت دیگر تجلیل از ایشان زمینه‌ای باشد برای ترویج امامت و ولایت امیر مؤمنین(ع). روی این جهات باید تأکید بشود. آن غیرت مذهبی که ایشان داشتند و من یافتم این معنا را در ایشان. آن تعصبی که برای امامت و ولایت امیر مؤمنین داشتند باید بازگو بشود و به اطلاع مردم برسد و ترویج شود. خداوند متعال ایشان را با اجدادشان محشور کند و آقازاده‌ی ایشان را موفق بدارد که راه ایشان را ادامه بدهد. ایشان هم خلف خوب و کاملی برای مرحوم والدشان هستند. و انشاءالله راهشان را ادامه بدهند.

سخنان آیت‌الله‌العظمی سبحانی
اصولاً شخصیتهای علمی را باید در دو مرحله تکریم کرد. مرحله اول در حال حیات آنها. هنگامی که زندگی می‌کنند در میان مردم، به مرحله‌ای رسیده‌اند که باید در حال حیات از آنها تکریم کرد و نکوداشتی به اصطلاح برای آنها برگزار کرد. این کنگره‎‌ها فایده دیگری هم دارند. وقتی مردم و جوانان ببینند یک عالِمی اینهمه تکریم می‌شود، این تکریم باعث گرایش به علم می‌شود. آنها هم به همین علم دینی گرایش پیدا می‌کنند. چون جامعه را می‌بینند که نسبت به علم احترام قائلند. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی یک انسان اخلاقی بود. مرحله‌ علم یک مرحله دیگری بود. یک فرد به تمام معنا اخلاقی بود. مجالسش شیرین بود. برای ما مفید و فرحبخش بود. اگر کلمه‌ای می‌گفتیم آن کلمه را تکمیل می‌کرد و به صورت دیگری می‌گفت. آشنایی ما با ایشان برمی‌گردد به سال 1326. مهرماه در درس کفایه بود. در درس آیت‌الله مرعشی با ایشان آشنا شدم. ساکن مدرسه‌ فیضیه بود و حجره‌اش آنجا بود. مراحل علمی آیت‌الله ملک‌حسینی را بهتر می‌دانید، من فقط یک نمونه را عرض می‌کنم. دوستی داشتیم به نام آقای عظیمی خراسانی. خیلی امام‌ِزمانی بود. خدا رحمتش کند. خانه‌ای داشت در کوچه‌ فرهنگ. ایشان مدتی از قم رفت بیرون و گفت بیایید در خانه من بنشینید. ما هم قبول کردیم. خانه ما تک اتاق بود ولی خانه او وسیع بود. روزی حضرت امام را به ناهار دعوت کردیم. در این زمان این مسائل خیلی عادی بود. زمستان بود و کرسی داشتیم. روی طاقچه نوشته‌ای بود، خیلی خوش خط از ایشان. من آن را به ایشان دادم و گفتم این از روی درس شما نوشته شده، آن را مطالعه بکنید. بعد از مطالعه خیلی تعجب کرد آن کسی که این را به قشنگی و زیبایی نوشته کیست؟ عرض کردم آقای ملک‌حسینی. این نوشته را مرحوم عظیمی از ایشان گرفته بود که درس امام را استنساق کند. در آن زمان عاریه بود. در آنجا من دیدمش. من هم درس امام را نوشتم ولی انصافاً او جالب و جامع و به تمام معنا نوشته بود. من غفلت کردم که نوشته را از آقای ملک‌حسینی بگیرم که امام تقریضی بر آن بنویسند. مدتی که در قم بود و مدتی هم که در شیراز بود مبدأ خدماتی شد. علماً و عملاً. یک نکته را هم گفت. در شیراز که بود موطن خود را فراموش نکرده بود. به آنجا اهتمام و سرکشی داشت. این هم از صفات برجسته ایشان است. الآن مهم این است که آثار علمی ایشان را منتشر کنید. اگر درس امام را به تمام معنا نوشته است آن را تجدید چاپ کنید. دروسی را که خودش در شیراز القا کرده را چاپ کنید. اگر بخواهید این نکوداشت جنبه بقایی پیدا کند آثار قلمی ایشان را چاپ کنید. چون خط زیبایی داشت. اگر منتشر کردید در نکوداشت اهدا کنید به مردم. اگر نوشته‎ای داشته باشد که در آن شرح حال او را از کودکی، دبستان، دبیرستان و حوزه قم و شیراز نوشته باشد، آن را چاپ کنید و در نکوداشت منتشر کنید. در عین حال بقای ایشان بوسیله‌ این آثار خوب است. انشاءالله فرزند محترم ایشان نیز راه پدر را علماً و عملاً بپیماید و در طریق اسلام و تشیع باشد و چراغ علم را در این خانواده برای همیشه روشن نگه دارد.

 

 

سخنان آیت‌الله مهدی‌پور
در مورد این مرجع بزرگوار مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی من کوچکتر از آنم که بتوانم گوشه‌ای از حقوق ایشان را ادا کنم. اما چون عزیزان و سروران و بزرگواران عنایت فرمودند و امر کردند، از باب اطاعت امر اظهار عجز خود را بیان می‌کنم. در طول بیش از پنجاه سالی که در حوزه بودم با مراجع فراوانی محشور بودم اما این شخصیت بزرگوار ماورای مراجعی بود که با آنها سر و کار داشتم. آن صلابت، آن شجاعت، آن شهامت و آن رادمردی و آن بزرگواری که ایشان داشت بسیار بسیار ستودنی بود. این مرجع بزرگوار امر می‌فرمودند: ما می‌رفتیم شیراز، در دانشگاه دهه مهدویه برگزار می‌شد. بزرگواری و تواضع می‌کردند و مراسم افتتاحیه و اختتامیه را برگزار می‌کردند. در این مراسمات بیانات شیوا و تأثیرگزاری داشتند. در مورد مهدویت، فرق، وهابیه، صوفیه و در مورد افرادی که از این نوع بودند صحبت می‌کرد و ایشان با قاطعین حمایت می‎‌کردند و موضوع را بسیاد جدی تلقی می‌کردند. یکی از خاطرات فراموش ناشدنی من زمانی بود که دانشگاه سالنش در دست تعمیر بود. و مجلس در ساایران برگزار شد. روز پنجم را در آن جلسه اختصاص داده بودیم به عرفا، خصوصاً ابن عربی. بحث مفصلی داشتیم. جنایات و خبائث ایشان را در آن جلسه بیان کردیم. یک آقایی برخاست و به مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی گفت: ابن عربی مرتد بودند؟ ایشان جواب دادند نه. آن شخص انگار جان گرفت. گفت: توضیح دهید. آقای ملک‌حسینی فرمودند: مرتد به کسی می‌گویند که وارد در دینی بوده و بعد از آن دین بیرون آمده باشد. ابن عربی هرگز وارد در دینی نبوده تا بخواهد از آن بیرون بیاید. این قدرت و شهامت و صلابت از کسی که مرجع بود و صاحب رساله و مقلدین فراوانی داشت بسیار ستودنی بود و جالب. در این زمینه مطلب فراوان است. سالی گروهی خواستند حمله کنند به یکی از مدارس. ایشان تلفن کردند به آن مرکزی که حمله را ترتیب داده بود. گفت: من با خودم پنجاه نفر مسلح از یاسوج آورده‌ام و به آنها حکم تیر داده‌ام. یک نفر آنجا قدم بگذارد اینها شرعاً موظفند که مقابله بکنند. آنها عقبشینی کردند. مقام علمی بس بلند. مقام فضل و کمالات، اخلاق بسیار زیبا و ستودنی. از آن کسانی‌ست که پایه نفی را به جد عمل کردند. یعنی با کوله‌باری از علم از حوزه رفتند شیراز و قوم خود را انظار کردند. مراجع و شخصیتهای بزرگ ما هرگز برایشان میسر نشد که به زادگاه خود بازگردند و آنجا لینظرو قومهم را عمل کنند. این مرد همه راهها برایشان باز بود و در هر راهی که قدم می‌گذاشت قدمش خیر بود. در عین حالی که در شیراز مرکز استان مدرسه داشت و تدریس می‌کرد و مسجد می‌رفت، در عین حال هفته‌اش را تقسیم می‌کرد، نیمی را به یاسوج می‌رفت و نیمی را به شیراز. در آنجا انجام وظیفه می‌کرد و به تربیت شاگردان می‌پرداخت. خیلی‌ها آمدند و درس خواندند، درسهای خوبی هم خواندند ولی منحرف شدند و به صوفیه پیوستند. بعد از وفات آیت‌الله ملک‌حسینی گفتم: دیگر بروند راحت بچرند این صوفی‌ها و مخالفان. چون مردی که سد آهنین بود در برابر این فرَق رفت. من معتقدم که ایشان جزء مردان بزرگ است. به ندرت داریم امثال این مردان را. خوشبختیم که شاگردانی مثل آیت‌الله موسوی پرورش داده‌اند. از طرفی نیز فرزند برومندی دارند. وقتی یک فقیه از دنیا می‌رود یک رخنه در دین اسلام ایجاد می‌شود که هرگز پُر نمی‌شود مگر اینکه فرزندی به او عطا شود که راه پدر را ادامه دهد.


سخنان آیت‌الله بحرالعلوم میردامادی
بزرگداشت بزرگان شیعه و تجلیل از مقام علمی آنان یک وظیفه و از اهم وظایف است. از جمله‎‌ کسانی که باید خیلی زودتر و قبل از این برای ایشان بزرگداشت می‌گرفتند مرحوم آیت‌الله‌العظمی ملک‌حسینی است. ما به مطالعه زندگی بزرگان محتاج هستیم. آنچه در تصوف آمده نیاز به قطب، پیر و مرشد، ما در اسلام و تشیع نداریم. مرشد ما قرآن و اهل بیت هستند. ولی باید از زندگی بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی استفاده بکنیم. از تاریخ زندگی این بزرگان بهره برداری بکنیم و مصاحبت داشته باشیم با آنها. به هر حال این خدمتی‌ست به جامعه روحانیت. اولاً آقایان طلاب بخصوص جوانان مطلع باشند تاریخ زندگی بزرگان اهل علم و عمل را بدانند و از آنها درس بیاموزند. بنده خدمت آیت‌الله ملک‌حسینی رسیدم به جهت مسأله دهه فرخنده مهدویه که در اصفهان و بعضی شهرهای دیگر به لطف خدای متعال تشکیل شده بود. بنده خدمت ایشان رسیدم برای شیراز و توابع شیراز که ایشان دستور این مطلب را به آقایان اهل علم بدهند و توصیه بفرمایند که دهه مهدویه در فارس جا بیفتد. خدمت ایشان که رسیدم چند مطلب به نظرم آمد. اولین مطلب مصاحبت و جلیس بودن با ایشان فایده‌اش این بود. تفقه در دین و فهم دین. مرحوم آیت‌الله ملک‌حسینی تفقه داشتند و از آثار ایشان این بیشتر برای من آشکار شد. نقل بعضی از دوستان که با ایشان مصاحب بودند و شاگردان ایشان نیز بودند.. تفقه ایشان، مطلوبی‌ست که قرآن خواسته است. تفقهی قرآنی است. نشانه‌های این تفقه قرآنی کارهایی‌ست که در طول زندگی انجام داده‎‌اند. غیرتی که نسبت به ولایت ائمه طاهرین داشتند و نسبت به مادر سادات.غیرت ایشان نسبت به مسأله فدک و دفاع از ان نشان دهنده تفقهی است که داشتند. در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی، مرحوم آیت‌الله حجت، مرحوم محقق میرداماد و بزرگان دیگر. شنیدم که شاگردی آیت‌الله احمد خوانساری را نیز داشته‌اند. تأثیر این بزرگان روی فکر ایشان همچون تأثیر مرحوم امام  روی عمل ایشان بود. این غیرت ایشان در بعد از قم، در شیراز و فارس و یاسوج و توابع نشان دهنده تفقهی‌ست که تفقه مطلوب قرآن است. وقتی تفقه قرآنی آمد و شناخت دقیق دین آمد، این غیرت می‌آورد. اگر کسی غیرت نداشت تفقه‌اش مشکل دارد. دین‌شناسی یعنی امام‌شناسی. اگر کسی لینظرو قومهم إذا رجعو الیهم را رعایت نکرد و در انظار نمره کم آورد و غیرت دینی و ولایتی نداشت باید بفهمیم که در تفقه مطلوب قرآن موفق نبوده. یعنی به این شخص فقیه گفته نمی‌شود. اگرچه اطلاعات دارد و معلوماتش خوب است، اما فقیه نیست. فقیهی که در روایات آمده وقتی از دنیا برود شکافی در دین ایجاد می‌شود. و هیچ چیزی نمی‌تواند جای این فقیه را پُر کند. این کیست؟ این فقیه باغیرت است. من در آن مجلسی که در سال 83 هجری شمسی بود در مدرسه خان، خدمت آقا رسیدم اولین چیزی که به ذهنم آمد تفقه ایشان بود. بحمدالله افکار ایشان منتشر شده است. و یادگاری از ایشان باقی‌ست که امیدوارم خط این سید بزرگوار و جلیل‌القدر و فقیه عظیم‌الشأن را ادامه بدهند و نسبت به مخالفان دین و دشمنان دین غیرت داشته باشند و تعصب. با بیان حقایق. با بیان مطالب کافی و وافی، تبلیغ شریعت مقدس و ولایت و تشیع بکنند.